کلبه ای در دل جنگل



میدونی از چی میترسم ؟

از اینکه "  دیر " برگردی .

یه وقتی که احساسم ته کشیده 

یه وقتی که دیگه تو دلم هیچ جوره جا نمیشی .

از این می ترسم که دیر برگردی 

وقتی که دیگه تو زندگیم هیچ جایی واسه حضورت نباشه 

میترسم وقتی برگردی که خیلی سرد شده باشم 

خیلی احساسم فرق کنه با الان 

دیگه دلم هر لحظه بودنتٌ

لبخندا و شیطنتاتٌ نخواد .

میدونی 

دوست داشتنت ٌ دوست دارم 

نمیخوام کنارش بذارم 

اما وقتی نباشی 

مثل عطر علاقه , میپره ی روزی از دلم .

می ترسم از دیر برگشتنت 

میترسم از اینکه ی عمر واسه حال خوبی که میتونستیم با هم داشته باشیم 

واسه این حسی که داره کم کم میمیره , کمرنگ میشه 

شرمنده ی دلمون بشیم 

می ترسم واسه همیشه حسرت ی بار دیگه عاشق هم بودنمون بمونه رو دلمون .


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

نیازمندیهای ترکیه Marc Patrick kanert محمودم علم مبارزه + دانش هنر رزمی =》 زندگی آرام وقت بگیر دوربین های دیجیتال Diary of Anne